به گزارش خبرنگار اقتصاد معاصر؛ در روزهای اخیر درگیری در جنوب سوریه و استان السویدا که عمدتا دروزی هستند، توجهات را به خود جلب کرده است. اسرائیل که پس از سقوط دولت بشار اسد ارتباط راهبردی با این قوم برقرار کرده تا بتواند حائلی بین خود و اعراب ایجاد کند، اکنون به بهانه کشتار آنها، پایتخت سوریه را آماج حملات خود قرار داده است. اما موضوع مهم و راهبردی در این راستا، نقش این استان در اتصال مناطق کردنشین سوریه به این رژیم از طریق کریدور موسوم به «داوود» است. از همینرو هرگونه هژمونی دولت مرکزی در این استان را مغایر با راهبرد بلندمدت خود دانسته و سعی در دخالت و کشتار مردم دارد.
رویدادهای اخیر سوریه، پس از حمله به ایران، گویای تحولات مهمی در غرب آسیا است که اسرائیل از آن به عنوان نظم جدید یاد میکند که مبتنی بر هژمونی اربابان غربی آن است. بنابراین هیچ مانعی حتی رییس دولت موقت سوریه را در این راستا برنمیتابد که بارها ارادت خود به این رژیم را نشان داده است. از همینرو لازم است تحولات اخیر غرب آسیا را از تصویر کلان بررسی کرد تا از اهداف غرب و رژیم صهیونیستی رمزگشایی شود.
همکاری راهبردی بین ایالات متحده و اسرائیل، صرفا یک اتحاد سنتی مبتنی بر همکاری نظامی نیست، بلکه یک پروژه مهندسی ژئوپلیتیکی چندلایه و بلندمدت را تشکیل میدهد. در هسته این رابطه، درک مشترک از تهدید، راهبردهای مداخله در موازنههای قدرت منطقهای، سیاست امنیت انرژی، کریدورهای توسعه اقتصادی و تولید هنجارهای بینالمللی قرار دارد. در حالی که ایالات متحده بیثباتی کنترلشده در جغرافیاهای مختلف را به عنوان ابزاری راهبردی در راستای دستیابی به هژمونی جهانی خود اتخاذ میکند، اسرائیل در این راهبرد به عنوان پیادهنظام و ابزار آن در غرب آسیا محسوب میشود.
براساس گزارش مرکز مطالعات سیاسی و بحران آنکارا، در این زمینه پروژه خاورمیانه بزرگ (GMEP) که در اوایل دهه ۲۰۰۰ معرفی شد، به یکی از اولین ارکان ساختاری همکاری راهبردی ایالات متحده و اسرائیل تبدیل شد که هدف آن بازسازی رژیمهای سیاسی و ارتقای ادغام اقتصادی منطقهای بود. تحولات پیشبینیشده تحت این پروژه مستقیما با دیدگاه امنیتی اسرائیل و اهداف ژئوپلیتیکی و انرژی ایالات متحده همسو است. این مسیر راهبردی اخیرا توسط کریدور اقتصادی هند-خاورمیانه-اروپا (آیمک) تقویت شده که جایگاه اسرائیل را به عنوان یک قطب منطقهای برای لجستیک، انرژی و تجارت پیشبینی میکند. در نتیجه، اسرائیل دیگر صرفا یک بازیگر محور امنیتی نیست، بلکه به عنوان یک جزء اصلی کریدورهای توسعه اقتصادی نیز ظهور کرده و بدین ترتیب امکان ترسیم مجدد نقشه تجاری و استراتژیک خاورمیانه مطابق با منافع مشترک ایالات متحده و اسرائیل را فراهم میکند.
نقش جهانی ایالات متحده به عنوان یک «قدرت برقرارکننده نظم» معمولا در غرب آسیا از طریق تغییر رژیمها، تحریک جنگهای داخلی و تشدید گسلهای قومی و فرقهای قابل ردیابی است. هدف نهایی این راهبرد نه فقط تضمین ثبات منطقهای، بلکه بازسازی توازن قدرت جهانی نیز است. اسرائیل که در قلب این فرآیند قرار دارد، یک دیدگاه امنیتی را توسعه داده که به دنبال تضعیف، تجزیه یا ادغام کشورهای همسایه در نظامهای سیاسی غربگرا است.
در این میان، نفوذ منطقهای ایران که معمولا با اصطلاح «محور شیعه» نام برده میشود، توسط ایالات متحده و اسرائیل به عنوان یک تهدید اصلی تلقی و مهار این نفوذ یک ضرورت راهبردی برای امنیت بلندمدت اسرائیل محسوب میشود.
همچنین مداخلات نظامی ایالات متحده که تحت پوشش ارزشهای جهانی مانند «دموکراسی»، «حقوق بشر» و «مبارزه با تروریسم» مشروعیت یافتهاند، اساسا ابزارهای ژئوپلیتیکی هستند که برای بازسازی ساختارهای منطقهای مطابق با منافع خود طراحی شدهاند. یک همسویی سیستماتیک بین استراتژیهای امنیتی اسرائیل و سیاستهای مداخلهگرایانه مبتنی بر ارزش ایالات متحده وجود دارد. اظهارات فریدریش مرتس، صدراعظم آلمان در اجلاس گروه ۷ که گفته «اسرائیل کارهای کثیف را برای همه ما در ایران انجام میدهد»، آشکارا منعکسکننده برداشت غرب از اسرائیل به عنوان یک نیروی نیابتی است که عملیات پنهانی را در درگیریهای منطقهای انجام میدهد.
یکی دیگر از ابعاد تعیینکننده همکاری راهبردی ایالات متحده و اسرائیل، ژئوپلیتیک انرژی است. این همکاری که بر ذخایر گاز طبیعی در مدیترانه شرقی متمرکز است، نقطه تلاقی مستقیم منافع ایالات متحده در منابع انرژی منطقهای و جاهطلبی صهیونیستها برای تبدیل شدن به یک قطب انرژی را تشکیل میدهد. استخراج گاز از میادینی مانند لویاتان و تامار و ورود به بازارهای بینالمللی از طریق محور انرژی یونان-قبرس-اسرائیل که مورد حمایت ایالات متحده و اتحادیه اروپا است، انجام میشود. این همکاری نه فقط ترکیه را از معادله انرژی منطقهای حذف میکند، بلکه سه هدف راهبردی تضعیف ظرفیت ترکیه به عنوان یک قطب انرژی، حفظ وضع موجود در مورد مساله قبرس و بازسازی توازن قدرت در جبهه جنوبی ناتو را نیز دنبال میکند.
در این راستا، پروژه خط لوله ایستمد (EastMed) به عنوان نماد آشکار این مهندسی ژئوپلیتیکی مطرح است. این پروژه یک ابزار استراتژیک چندبعدی با پیامدهای نه فقط اقتصادی، بلکه سیاسی و نظامی نیز است. ایالات متحده از مسیرهای انرژی برای ایجاد شبکههای وابستگی منطقهای و برقراری مجدد تعادل استراتژیک استفاده میکند، همچنین اسرائیل از طریق ظرفیت فنی، اهرم دیپلماتیک و بازدارندگی نظامی خود نقش محوری در امنیت انرژی ایفا میکند. حذف سیستماتیک ترکیه از این پروژهها پیامدهای مهمی در زمینه مبارزات قدرت درون ناتو، اختلافات قضایی دریایی و رقابت ژئوپلیتیکی گستردهتر در مدیترانه شرقی دارد.
در پاسخ، اقدامات ترکیه تحت دکترین «وطن آبی» و توافق مرز دریایی آن با لیبی، عرصه جدیدی از رقابت راهبردی ایجاد کرده است. مبارزه در مدیترانه شرقی اکنون نه فقط نماد اشتراک منابع انرژی، بلکه گویای رقابت گستردهتر برای رهبری منطقهای است.
در قلب این فرآیند جدیدِ ایجاد نظم موجود، نه فقط برتری نظامی، بلکه عناصر ژئواکونومیکی مانند کنترل بر منابع انرژی، کریدورهای تجاری و جریانهای اطلاعاتی نیز قرار دارد. نظم جدیدِ مورد انتظار که از مدیترانه شرقی تا اقیانوس هند امتداد دارد، زنجیرههای تامین انرژی را از نو تعریف میکند و روابط اتحادها را متحول میسازد. در این چارچوب، اسرائیل نه فقط به عنوان یک بازیگر امنیتی، بلکه به عنوان یک چهره اصلی در توسعه اقتصادی و لجستیک استراتژیک نیز پیشبینی میشود.
همچنین، این نظم جدید، ساختاری چندلایه و انعطافپذیر را در نظر دارد که معماری کلاسیک اتحاد را اصلاح میکند. ابتکاراتی مانند پیمان ابراهیم و عادیسازی روابط با کشورهای عربی، کریدور اقتصادی هند-خاورمیانه-اروپا (IMEC) و طرح EastMed، ماهیت گسترده این استراتژی اتحاد را آشکار میکنند که فراتر از دیپلماسی به انرژی، تجارت و فناوری گسترش مییابد. یکی از ویژگیهای مشترک این ابتکارات، قرار دادن اسرائیل به عنوان یک جزء ضروری از سیستم منطقهای و جهانی است، همزمان مسائل تاریخی مانند مساله فلسطین را به حاشیه میراند و سلسله مراتب جدیدی از اولویتها را ایجاد میکند.
در نتیجه، همکاری ایالات متحده و اسرائیل یک اتحاد متعارف مبتنی بر منافع مشترک موقت نیست، بلکه یک پروژه تحول راهبردی بلندمدت است که به طور سیستماتیک در مقیاس جهانی اجرا، توسط چارچوبهای هنجاری پشتیبانی میشود و حول اصول مهندسی ژئوپلیتیک ساختار یافته است. این پروژه از طریق مداخلات نظامی، سرمایهگذاریهای متمرکز بر انرژی، قدرت رسانهای، تعاملات دیپلماتیک و تولید هنجارهای بینالمللی اجرا میشود. ایالات متحده و اسرائیل، به عنوان معماران نظم جدید خاورمیانه، نه فقط آرزوی حفظ ساختار فعلی را دارند، بلکه میخواهند خود را به عنوان نیروهای بنیانگذار وضع موجود ژئوپلیتیکی آینده تثبیت کنند.