
طراحی نفوذ آمریکا در آسیای میانه با سرمایهگذاری امارات در قفقاز

به گزارش خبرنگار اقتصاد معاصر؛ آنچه در منطقه قفقاز رخ میدهد، فقط یک سرمایهگذاری اقتصادی گذرا نیست، بلکه بازتشكیل نرم حوزههای نفوذ از طریق سرمایهگذاریهای مالی و زیرساختی است. میزبانی امارات از گفتوگوهای صلح میان نخستوزیر ارمنستان، نیکول پاشینیان و رئیس جمهور آذربایجان، الهام علیاف که نخستین دیدار سران دو کشور طی چهار دهه بود، رویدادی چشمگیر است.
هرچند این مذاکرات هیچ پیشرفتی در حل اختلافات میان ایروان و باکو نداشت اما پرسشهایی جدی درباره اهداف ابوظبی در حمایت از چنین گفتوگوهایی و زمینههای پشت پرده ایالات متحده در این اقدام مطرح کرد.
این اتفاق در حالی رخ داد که روابط بین ارمنستان و روسیه از یکسو و ارمنستان و آذربایجان از سوی دیگر، به شدت متشنج است و نشانهای از تضعیف نفوذ روسیه در منطقه جنوب قفقاز است؛ منطقهای که برای امنیت ملی روسیه اهمیت حیاتی دارد.
امارات اکنون به یک بازیگر برجسته ژئوپولیتیکی تبدیل شده که فراتر از وزن جغرافیایی و جمعیتی خود ظاهر میشود. با تغییر اولویتهای ایالات متحده از اروپا به آسیا، ابوظبی آرام اما پیوسته جای خالی را پر میکند و در مناطق حساس مانند جنوب قفقاز نقش استراتژیک ایفا میکند که همسو با اهداف ائتلاف آمریکایی-اسرائیلی است و به طور غیرمستقیم فشارهایی را بر منافع روسیه و چین وارد میکند.
در سالهای اخیر، حضور امارات در ارمنستان، آذربایجان و گرجستان به طور قابل توجهی افزایش یافته است. سرمایهگذاریهای امارات فقط محدود به انرژیهای تجدیدپذیر نیست، بلکه به زیرساختها، حملونقل و بنادر نیز گسترش یافته است. امارات اکنون یکی از بزرگترین سرمایهگذاران خارجی در این کشورها به شمار میرود. جالب است بدانید که در سال ۲۰۲۳، سرمایهگذاری امارات در ارمنستان از سرمایهگذاری روسیه پیشی گرفت. موضوعی که برای روسیه باید نگرانکننده باشد، حمایت ابوظبی از پروژه «مسیر میانی» است؛ پروژهای که قرار است از ترکیه آغاز شده، از طریق جنوب قفقاز به آسیای میانه و چین برسد و با این کار روسیه را به حاشیه براند. امارات تامین مالی و بازسازی بنادر و راهآهن در گرجستان را بر عهده دارد که نفوذ آنها را بر مسیرهای تجاری استراتژیک تثبیت میکند و جایگاهی برای روسیه باقی نمیگذارد.
امارات از طریق حمایت و توسعه پروژه «مسیر میانی» حضور خود را در قفقاز به عنوان دروازهای استراتژیک برای ورود به آسیای میانه تقویت کرده است. این مسیر که از ترکیه آغاز میشود و از کشورهای قفقاز جنوبی یعنی گرجستان، آذربایجان و ارمنستان عبور میکند و به آسیای میانه و چین میرسد و نکته اینجاست که از ایران عبور نمیکند. بنابراین، این کریدور بیشتر به عنوان جایگزینی برای مسیرهای ترانزیتی عبوری از روسیه و ایران مطرح است و توسعه زیرساختهای آن به امارات امکان میدهد تا نفوذ خود را در این منطقه حساس افزایش دهد. این موضوع میتواند برای ایران نیز چالشی جدی باشد، چرا که جایگاه ژئوپلتیک و نقش ترانزیتیاش در منطقه تحت تاثیر این تحولات قرار میگیرد و لزوم توجه بیشتر به این موضوع برای حفظ منافع ملی احساس میشود.
این توسعه نفوذ، منافع ایالات متحده را در منطقهای که برای امنیت ملی روسیه حیاتی است، تقویت میکند و امکان دستیابی به آسیای میانه را فراهم میسازد؛ منطقهای که به عنوان نقطه ضعف مسکو شناخته میشود. ابوظبی اکنون یک متحد نزدیک واشنگتن محسوب میشود، نه فقط در حوزه نظامی، بلکه در ابعاد استراتژیک و اقتصادی نیز همینطور است. امارات با آمریکا توافقهای اقتصادی و امنیتی متعددی دارد که شامل ائتلاف چهار جانبهای است که هند و اسرائیل نیز در آن حضور دارند و با هدف ایجاد پیوند میان مدیترانه، آسیای جنوبی، قفقاز و آسیای میانه فعالیت میکند. به این ترتیب، میتوان امارات را به عنوان ابزاری نرم برای نفوذ به قلمروهای سنتی روسیه از طریق سرمایهگذاری اقتصادی، زیرساختها و کنترل بنادر دانست که امکان گسترش نفوذ ابوظبی را بدون تحریک مستقیم مسکو فراهم میکند. این روند در بلندمدت، جایگاه روسیه در این مناطق را تضعیف خواهد کرد.
با وجود این که امارات زیر چتر ایالات متحده فعالیت میکند اما همزمان تلاش دارد تا روابط خود را با مسکو و پکن حفظ کند. امارات روابط قوی با روسیه دارد که باعث شده از محکوم کردن عملیات نظامی روسیه در اوکراین خودداری کند و همکاریهای تجاری و مالی خود را با مسکو گسترش دهد. همزمان، ابوظبی در زمینه فناوری، انرژی و زیرساخت با چین نیز همکاری میکند. این موضع pragmatism باعث شده تا ابوظبی همزمان شریک ایالات متحده باشد و در عین حال تعاملات خود با پکن و مسکو را حفظ کند؛ امری که به تضعیف نفوذ این دو کشور در مناطق حساس امنیتی از جمله آسیای میانه کمک میکند.
از طریق حمایت و توسعه پروژه «مسیر میانی»، امارات حضور خود را در قفقاز به عنوان دروازه ورود به آسیای میانه تقویت کرده است. امارات سرمایهگذاریهای خود را در قزاقستان و ازبکستان در حوزههای معادن نادر، کشاورزی و انرژی دو برابر کرده است. برخی کشورهای آسیای میانه این حضور را فرصتی برای تنوع بخشیدن به شرکای خود و کاهش وابستگی به روسیه و چین میدانند.
تاثیرات این تحرکات بر امنیت ملی روسیه و چین قابل توجه است. اقدام امارات همراه با ترکیه که قصد دارد به آسیای میانه نفوذ کند، باعث کاهش نقش سنتی روسیه در این منطقه شده است؛ نقشی که حداقل از قرن نوزدهم وجود داشته است. این حضور روسیه ریشه در قرن هفدهم و پیمان نیرچینسک با چین دارد که حوزه نفوذ آسیا مرکزی بین پکن و مسکو تقسیم شد و از آن زمان روسیه قفقاز جنوبی و آسیای میانه را بخشی طبیعی از قلمرو ژئوپولیتیک خود میدانست.
اما با هر پروژه جدید زیرساختی که توسط امارات حمایت میشود و هر بندر یا نیروگاه برقی که خارج از نفوذ روسیه اداره میشود، این قلمرو به تدریج کوچکتر میشود. این روند کرملین را مجبور به بازنگری جدی در روابط پیچیده خود با ارمنستان، آذربایجان و تهدید حضور در آسیای میانه میکند.
علاوه بر این، اقدامات امارات، همراه با ترکیه و قطر، تهدیدی برای طرح «یک کمربند، یک راه» چین است که حدود یک دهه پیش توسط شی جینپینگ اعلام شد. این پروژه با هدف ایجاد همکاریهای اقتصادی در کشورهای اوراسیا شکل گرفت. پروژه چین بر ثبات مسیرهای آسیای میانه تکیه دارد؛ به خصوص در شرایطی که ایالات متحده با راهاندازی «کریدور هند-خاورمیانه-اروپا» مانع مسیر دریایی جنوب شرق آسیا به غرب اقیانوس هند شده است. امارات نقش اصلی در این کریدور دارد.
افزایش نفوذ امارات در قفقاز و احتمال گسترش آن به آسیای میانه با حمایت غیرمستقیم آمریکا به معنای ایجاد مسیرهای جایگزین و کنترل شده توسط ابوظبی و آمریکا است که به طور غیرمستقیم حوزه نفوذ چین را محدود میکند و دسترسی آن به مسیرهای تجاری بینالمللی را دشوارتر میسازد.
در نهایت، باید اذعان داشت که ابوظبی از مدل کلاسیک قدرتهای منطقهای پیروی نمیکند؛ نه نیروهای نظامی اعزام میکند و نه خاکی را اشغال میکند، بلکه نفوذ خود را از طریق سرمایهگذاری مالی، زیرساختها و انرژی گسترش میدهد. این رویکرد به آن اجازه میدهد تا بدون هزینه مستقیم نظامی به اهداف ژئوپولیتیکی مهمی دست یابد.
ابهام در سیاستهای امارات نیز به عنوان یکی از ابزارهای قدرت آن مطرح است؛ ابوظبی اعلام میکند که با همه طرفها شریک است اما در عمل در حال بازطراحی نقشههای نفوذ در قلب آسیا به نفع ائتلاف آمریکایی-اسرائیلی است که از خاورمیانه آغاز شده و پس از تسلط بر بخش عمدهای از این منطقه پس از سقوط رژیم بشار اسد، اکنون قصد دارد نفوذ خود را به حیاط خلوت روسیه و چین در قفقاز و آسیای میانه گسترش دهد.
در این میان، ایران که به لحاظ جغرافیایی و ژئوپولیتیکی نیز در همسایگی این مناطق قرار دارد، نباید نسبت به تحولات جاری بیتفاوت باشد. گسترش نفوذ امارات و همپیمانانش در جنوب قفقاز و آسیای میانه میتواند زمینهساز محدودیتهایی برای سیاستهای مستقل منطقهای ایران شود و عرصه را بر تهران تنگتر کند. هرچند ایران به عنوان بازیگری با توانمندیهای خاص، ظرفیت حفظ جایگاه خود را دارد اما این شرایط پیچیده هشدار میدهد که ایران باید هوشمندانه و با استراتژیهای متناسب به مقابله با این روندها بپردازد تا از وارد آمدن ضربات غیرمنتظره به امنیت و منافع ملی خود جلوگیری کند.
در همین چارچوب میتوان بازدید اخیر احمد الشرع، رئیس دوره گذار سوریه از ابوظبی و سپس باکو را نیز درک کرد. برآوردها نشان میدهد که سرمایهگذاریهای امارات در انرژی و بنادر، حضور آن را به عنوان یک بازیگر ژئوپولیتیکی پایدار در منطقه افزایش خواهد داد و نفوذ سنتی روسیه را کاهش میدهد که این به طور غیرمستقیم قدرت آمریکا را در منطقه تقویت میکند.
این توسعه حضور امارات در قزاقستان و ازبکستان از طریق پروژههای بزرگ حملونقل که توسط شرکتهای اماراتی اجرا میشود، نفوذ آن را در مسیرهای تجاری بین اروپا و چین افزایش خواهد داد و ممکن است هستهای برای ائتلاف استراتژیک با کشورهای جنوب قفقاز و آسیای میانه مانند «آی تو یو تو» باشد که حضور آمریکا را در برابر شبکه روابطی که سازمان همکاری شانگهای در آسیای میانه ایجاد کرده، تقویت میکند.
آنچه در قفقاز رخ میدهد، صرفا یک سرمایهگذاری اقتصادی گذرا نیست، بلکه بازطراحی نرم مناطق نفوذ از طریق سرمایه و زیرساخت است و با ادامه این روند، امارات میتواند به یکی از مهمترین ابزارهای واشنگتن در محدود کردن نفوذ روسیه و چین در عمق اوراسیا تبدیل شود.