به گزارش خبرنگار اقتصاد معاصر به نقل از فارن افرز؛ چند سال پیش، ولادیمیر پوتین، رئیسجمهور روسیه، توانست پس از دههها افول، بار دیگر نفوذ مسکو را در خاورمیانه احیا کند. او در حالی که روابط خود را با متحدان دیرینهاش همچون ایران و سوریه تقویت میکرد، همزمان مناسباتی صمیمانه با اسرائیل و دولتهای پادشاهی عرب منطقه برقرار ساخت. این رویکرد واقعگرایانه و عملمحور پوتین، برای بسیاری از کشورهای منطقه، جایگزینی مطلوبتر برای تعهدات آرمانگرایانه و گاه بیثباتکننده آمریکا در حمایت از دموکراسی تلقی میشد.
این سیاست نهتنها روسیه را به یک بازیگر تأثیرگذار در برابر نفوذ ایالات متحده در منطقه بدل ساخت، بلکه در سطح بینالمللی نیز برای مسکو دستاوردهایی به همراه داشت. پس از تهاجم نظامی روسیه به اوکراین در سال ۲۰۲۲، سکوت محتاطانه رهبران خاورمیانه گویای جایگاه جدید مسکو بود. حتی اسرائیل، بهرغم پیوندهای عمیق راهبردی با واشنگتن، از محکومکردن رسمی حمله روسیه یا همراهی با تحریمها امتناع ورزید.
اما این موفقیت دیری نپایید. از اکتبر ۲۰۲۳ به بعد، مجموعهای از تحولات منطقهای، جایگاه روسیه را در خاورمیانه بهشدت تضعیف کرد. پاسخ نظامی گسترده اسرائیل به حملات حماس، ستون فقرات محور مقاومت به رهبری ایران را در هم شکست. فروپاشی ناگهانی رژیم بشار اسد، که یکی از اصلیترین متحدان روسیه در منطقه بهشمار میرفت، ضربهای جدی به اعتبار مسکو وارد کرد. افزون بر این، حملات مشترک ایالات متحده و اسرائیل به تأسیسات هستهای ایران، مهمترین شریک راهبردی روسیه در منطقه را در موضعی دفاعی قرار داد. در پی این تحولات، تصویر روسیه بهعنوان حامی امنیت و ثبات در خاورمیانه، بهطور چشمگیری فرو ریخت. در نظم منطقهای جدید، دیگر جایگاه قابلتوجهی برای مسکو متصور نیست.
این شکست تنها به حوزه خاورمیانه محدود نمیشود. چه این وضعیت نتیجه تصمیم آگاهانه پوتین برای عدم مداخله باشد، و چه ناشی از ناتوانی ساختاری کرملین، پیامدهای آن فراتر از منطقه است. این تحولات باید برای چین، و بهویژه حزب کمونیست، هشداری جدی تلقی شود: روسیه، در زمان بحران، متحدی قابلاعتماد نخواهد بود. چنانکه در ماجرای خاورمیانه نیز دیدیم، حتی در مواجهه با فشارهای شدید بر نزدیکترین متحدانش، مسکو ترجیح داد در حاشیه بماند.
برای ایالات متحده نیز این شرایط فرصتی برای بازاندیشی است. سالهاست که در میان سیاستگذاران و تحلیلگران آمریکایی، درباره میزان همگرایی روسیه و چین و راهبرد مواجهه با آنهااعم از تلاش برای ایجاد شکاف یا بهرهبرداری از هموابستگیشانبحثهایی جریان دارد. اما شکستهای اخیر روسیه در خاورمیانه، این تصور را که پیوندی راهبردی و پایدار میان مسکو و پکن وجود دارد، به چالش کشیده است. واقعیت این است که روسیه، شریک روزهای خوش است؛ در هنگام بحران، حاضر به پرداخت هزینه نیست. اگر روزی میان آمریکا و چین بر سر تایوان درگیری نظامی رخ دهد، احتمالاً همانگونه که در خاورمیانه کناره گرفت، در این منازعه نیز بیطرف خواهد ماند.
با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در سال ۱۹۹۱، نقش جهانی روسیه، از جمله در خاورمیانه، بهشدت کاهش یافت. بوریس یلتسین، رئیسجمهور وقت، تمرکز خود را بر ادغام روسیه در نظم جهانی غرب معطوف ساخت و پیگیری عضویت در نهادهایی نظیر گروه ۷، سازمان تجارت جهانی و ناتو را در اولویت قرار داد. در این مسیر، روابط دیرینه شوروی با کشورهایی چون ایران و سوریه، که عمدتاً مخالفان منطقهای ایالات متحده بودند، نادیده گرفته شد. بحرانهای اقتصادی دهه ۹۰ میلادی نیز عملاً مانع از هرگونه نقشآفرینی مؤثر روسیه در منطقه شد.
ورود ولادیمیر پوتین به کاخ کرملین در سال ۲۰۰۰، آغازگر بازگشت تدریجی مسکو به خاورمیانه بود. پس از حملات ۱۱ سپتامبر، پوتین با حمایت از جنگ جهانی آمریکا علیه تروریسم، زمینه گسترش همکاری با واشنگتن را فراهم کرد. او حتی اجازه داد ایالات متحده در جمهوریهای پیشین شوروی نظیر ازبکستان و قرقیزستان، پایگاه نظامی احداث کنداقدامی بیسابقه که در راستای مهار طالبان در افغانستان انجام گرفت.
با وجود مخالفت با حمله آمریکا به عراق در سال ۲۰۰۳، پوتین در پرونده هستهای ایران همچنان با واشنگتن همکاری داشت. در سال ۲۰۱۰، روسیه به قطعنامه تحریمی شورای امنیت علیه ایران رأی داد و در سال ۲۰۱۵ نیز به جمع طرفهای توافق برجام پیوست. طی این دوره، روسیه در مبارزه با تروریسم در خاورمیانه، که گاه با تهدیدات داخلی در قفقاز و چچن نیز مرتبط بود، همکاری نزدیکی با آمریکا داشت.
بهار عربی در سال ۲۰۱۱، چرخشی جدی در سیاست خارجی روسیه ایجاد کرد. در حالی که غرب از سقوط رژیمهای خودکامه استقبال میکرد، پوتین این تحولات را عامل بیثباتی، گسترش افراطگرایی و تهدیدی علیه نظم منطقهای میدانست. او حتی از عملکرد دیمیتری مدودف، رئیسجمهور وقت روسیه، در قبال لیبی انتقاد کرد و مداخله در این کشور را با «جنگهای صلیبی» قرون وسطی مقایسه کرد.
همزمان، اعتراضات داخلی در روسیه بر سر انتخابات پارلمانی نیز آغاز شد. پوتین این تحرکات را توطئهای آمریکایی علیه خود دانست. از آن پس، همکاری با غرب کاهش یافت و روسیه بهسوی سیاستی مستقلتر و متمرکز بر منافع اقتدارگرایانه خویش سوق داده شد.
نگرانیهای پوتین در خصوص ثبات سیاسی، با دغدغههای مشابه در میان رهبران عرب حوزه خلیج فارس، بهویژه در عربستان سعودی، همراستا بود. در چنین فضایی، روسیه روابط خود را با پادشاهیهای عرب، مصرِ تحت حاکمیت عبدالفتاح السیسی، و همچنین با اسرائیل توسعه داد. همزمان، از طریق حمایت نظامی و سیاسی از بشار اسد در سوریه، جایگاه خود را بهعنوان بازیگری فعال در معادلات منطقهای تثبیت کرد.
پس از پیروزی مجدد در انتخابات ۲۰۱۲، پوتین با نگاهی منفیتر به نقش ایالات متحده در نظم جهانی، بهسوی تقویت روابط با ایران، حزبالله و حتی حماس حرکت کرد. روسیه که هیچگاه حماس را گروهی تروریستی نخوانده بود، آن را جنبشی ملیگرایانه خواند و در کنار تهران، برای بقای رژیم اسد وارد عمل شد. همزمان، روابط پوتین با نتانیاهو و نهادهای یهودی روستبار در اسرائیل نیز مستحکم باقی ماند. این توانایی در ایجاد توازن میان اضداد، از ویژگیهای برجسته دیپلماسی پوتین در آن مقطع بود.
اما از پاییز ۲۰۲۳، این توازن بهطرز فزایندهای بر هم خورد. حمله غافلگیرانه حماس به اسرائیل، با واکنشی سخت مواجه شد که به تضعیف شدید این گروه و حزبالله انجامید. روسیه، که از ورود جدی به درگیری امتناع کرد، هیچکدام از طرفین را راضی نکرد. سپس، در دسامبر ۲۰۲۴، سقوط سریع دولت اسد در دمشق ضربهای جدی به سیاست منطقهای روسیه وارد کرد. پوتین، اگرچه به بشار اسد و خانوادهاش پناه داد، اما عملاً هیچ تلاشی برای حفظ دمشق نکرد.
در ادامه، حملات آمریکا و اسرائیل به تأسیسات هستهای ایران در تابستان ۲۰۲۵، بهوضوح نشان داد که روسیه حتی در بحرانهای حیاتی نیز به یاری متحدانش نمیشتابد. بیعملی مسکو، خشم و انتقاد گستردهای را در محافل سیاسی، رسانهای و حتی نظامی ایران به دنبال داشت.
در ایران، انتقادها به نزدیکی بیشازحد به روسیه به شکل کمسابقهای شدت گرفت. تأخیر در تحویل سامانه دفاعی S-400، عدم گنجاندن بند دفاع متقابل در پیمان امنیتی مشترک و مواضع دوپهلو، همگی به کاهش اعتماد عمومی و نخبگانی نسبت به مسکو انجامید. حتی در رسانههای نزدیک به سپاه پاسداران نیز این پرسش مطرح شد که آیا روسیه از ایران برای معامله با آمریکا در پرونده اوکراین استفاده میکند؟
در اسرائیل، با بازگشت دونالد ترامپ به قدرت، تمایل نتانیاهو برای حفظ تعادل با روسیه کاهش یافته است. در عربستان سعودی نیز، هرچند موضعگیری علنی صورت نگرفته، اما سکوتی همراه با رضایت از تضعیف ایران دیده میشود. در عرصه نفت، نیز عربستان موفق شد بر سر افزایش تولید در اوپک پلاس، دست بالا را داشته باشد؛ اقدامی برخلاف خواست روسیه و در راستای منافع ایالات متحده.
سیاست خارجی اخیر روسیه، بهویژه در خاورمیانه، پیامی روشن برای چین و ایالات متحده دربردارد: روسیه، حتی برای متحدان دیرینهاش، شریکی غیرقابل اتکاست. چنانکه از ایران و سوریه حمایت نکرد، در صورت بروز تنش میان پکن و واشنگتن نیز احتمالاً نقش فعالی ایفا نخواهد کرد. این نکته باید سیاستگذاران در واشنگتن را نیز از تلاش برای جدا کردن مسکو از پکنیا سرمایهگذاری راهبردی بر روابط با کرملینبرحذر دارد.
روسیه، زمانی با سیاستی هوشمندانه، توانست خود را بهعنوان بازیگری تأثیرگذار در خاورمیانه مطرح کند. اما ناتوانیاش در حفظ آن جایگاه، امروز روشن ساخته که پشت این چهره مقتدر، واقعیتی شکننده و مقطعی نهفته بود.