
تحریمها به جنگ روانی بدل شدهاند؛ فرصت ایران در شکاف ساختاری شرق و غرب است

به گزارش خبرنگار اقتصاد معاصر؛ در سالهای اخیر، تحریمهای اقتصادی آمریکا علیه ایران با تغییرات چشمگیری مواجه شدهاند که نشان از تحول در رویکردهای تحریمی و فشارهای بینالمللی دارد. این تغییرات نه فقط ساختار تحریمها را پیچیدهتر کردهاند، بلکه تاثیرگذاری آنها را نیز دستخوش دگرگونی نموده است. این تحولات، ضمن ایجاد چالشهای اقتصادی، فرصتهایی برای بازتعریف دیپلماسی اقتصادی و استفاده از ظرفیتهای داخلی و منطقهای نیز به وجود آوردهاند.
حالا اما با نزدیک شدن موعد فعال شدن مکانیسم ماشه سوالات بسیاری مطرح میشود که آینده اقتصادی و تحریمی چه خواهد شد. در راستای بررسی بیشتر این موضوع، به سراغ علی ودایع، پژوهشگر مسائل بینالملل رفتیم و مساله را از وی جویا شدیم؛ متن این مصاحبه را در ادامه میخوانید.
اقتصاد معاصر: آیا تحریمهای فعلی آمریکا مشابه تحریمهای دهه ۹۰ شورای امنیت است یا تغییر استراتژیکی در رویکرد وجود دارد؟
ودایع: در دهه ۹۰ شمسی، آن چه مطرح بود، موضوع تحریمهای چندجانبه علیه ایران بود. فرآیندی که بر اساس رویکرد جبهه غربی، علیه صنعت هستهای کشور دنبال شد و ذیل قطعنامههای شورای امنیت سازمان ملل متحد در حال پیگیری بود اما در فضای پسابرجام، اتفاقی که رخ داد این بود که آن مکانیزم و آن مدل، تبدیل به تحریمهای یکجانبه ایالات متحده شد. البته با گسترش دامنه تبصرههای آمریکایی که به طور مشخص دنبال شد. میتوان گفت در دوره نخست ریاستجمهوری دونالد ترامپ، شاهد آن بودیم که آمریکاییها تلاش کردند از مشت آهنین تحریمهای سنگین علیه اقتصاد کشورمان استفاده کنند. در دوره جو بایدن نیز، با وجود شعارهایی که دموکراتها میدادند، آن سطح از فشار علیه کشور حفظ شد.
نکتهای که در این فرآیند وجود دارد، این است که تروئیکای اروپایی وعده داده بود با سازوکاری مانند اینستکس، به نوعی تخفیف یا کنترل در سطح فشار اقتصادی که از سوی طرف آمریکایی علیه کشورمان اعمال میشد، ایجاد کند اما در واقعیت و در عمل، آن چیزی که تهران مطالبه میکرد و ذیل برجام تعریف شده بود، محقق نشد. اکنون با بازگشت دونالد ترامپ، ما همچنان شاهد آن هستیم که تا این لحظه -یعنی در فضای پیشاماشه- تحریمهای یکجانبه و گسترده آمریکاییها علیه کشورمان برقرار است. آمریکاییها در حال تلاش هستند که با همراهی تروئیکای اروپایی و در چارچوب قطعنامه ۲۲۳۱، تحریمهای چندجانبه را به نوعی مجددا علیه کشورمان احیا کنند. به طور مشخص میتوان گفت که اتاق فرمان جبهه مقابل به دنبال آن است که ائتلافی از تحریمها را علیه جمهوری اسلامی ایران به طور منسجم سازماندهی کند.
اقتصاد معاصر: کاهش اثرگذاری تحریمهای جدید علیه ایران ناشی از ضعف ساختار تحریمهاست یا توان ایران در دور زدن آنها؟ عوامل دیگری هم در این موضوع نقش دارند؟
ودایع: برای پاسخ به این پرسش، چند لایه متفاوت اما درهمتنیده را باید در نظر گرفت. لایه ابتدایی ما در سطح روابط بینالملل و در میان کلوپ قدرتهای جهانی، شاهد تغییراتی در وزنکشیها هستیم. به این معنا که شرکای شرقی، مانند چین و روسیه و همچنین شرکای غربی که همراه با ایالات متحده عمل میکنند. هر دو گروه در حال تلاش هستند تا در اقتصاد بینالملل سهمخواهی کرده و جهتگیریهای جدیدی اتخاذ کنند. در این روند، ما با یک اتفاق ویژه روبهرو هستیم؛ ما شاهد تقابل میان یکجانبهگرایی غربی و چندجانبهگرایی شرقی هستیم. آن چه در سازمان همکاری شانگهای و در گروه بریکس مشاهده میکنیم، موید همین نکته است که ذیل معادلات کلان قدرت، منافع اقتصادی در حال بازتعریف و تقسیم است. این فرآیند، شکافی در ساختار نظام بینالملل ایجاد کرده که جنگ اوکراین به تشدید آن دامن زده است.
در لایه دوم، باید به این موضوع اشاره کرد که تهران سالهاست که با تحریمهای خصمانه از سوی غرب مواجه بوده و به تبع آن، توانسته تجربههای ارزشمندی در مقابله با این فشارها کسب کند. این تجربهها، در دوره اخیر، به ویژه برای روسیه که پس از آغاز جنگ اوکراین با تحریمهای سنگین اروپایی روبهرو شد نیز کارساز واقع شده است؛ به طوری که روسیه توانسته با تکیه بر تجربیات ایران، شدت فشارهای غربی را تا حدی مدیریت یا کاهش دهد. نکته ظریفی که در این میان وجود دارد، این است که ایران به عنوان یک قطب راهبردی در تولید انرژی، قادر است نیازهای اقتصادهای شرقی را تامین کند. در فرآیندی که مواد خام اولیه، به ویژه انرژی، اهمیت ویژهای دارد و بحث سود و زیان تولید و ارزشافزوده اقتصادی در تصمیمگیریها نقش ایفا میکند، این ظرفیت به ایران یک فضای تنفسی میدهد. فراتر از همه این موارد، اراده تهران برای تکیه بر اقتصاد داخلی و همچنین توسعه دیپلماسی همسایگی، موجب شده که تحریمهای خصمانه غربی، هرچند در ظاهر گسترده و سنگیناند اما در عمل با چالشهای جدی در اثربخشی مواجه شوند. در نهایت، یک نکته بنیادین در معادلات روابط بینالملل امروز حاکم است؛ این که کشورها، به ویژه قدرتهای نوظهور، بر اساس منافع ملی خود عمل میکنند. بنابراین، تعریف منافع اقتصادی مشترک میان تهران و کشورهای مختلف، فضایی ایجاد کرده که در آن زمینه همکاریهای اقتصادی مشترک شکل گرفته و چالشهایی برای اثربخشی تحریمهای غربی فراهم شده است.
دیپلماسی همسایگی هدف یا شعار
اقتصاد معاصر: روابط اقتصادی با همسایگان تا چه اندازه میتواند در کاهش اثر تحریمها (پیش و پس از فعالسازی مکانیسم ماشه) موثر باشد؟ چه راهکارهایی برای تقویت این مسیر پیشنهاد میشود؟
ودایع: یک نکته کلیدی حائز اهمیت است. با وجود آن که ما موفقیتهایی در مقابله با تحریمهای خصمانه غرب به دست آوردهایم و توانستهایم بخشی از فشارهای اعمالشده را خنثی کنیم اما نتوانستهایم فرصتهایی را که واقعا مطلوب ماست، خلق کنیم. یعنی با نقطه مطلوب و ایدهآلی که در ذهن داریم، هنوز فاصله قابل توجهی داریم. در این مسیر، اگرچه در نگاه کلان توانستهایم برخی استراتژیهای منسجم و نسبتا موفق را تدوین کنیم اما متاسفانه در سطوح خرد و در اجرای تاکتیکهای عملیاتی، موفقیت چندانی نداشتهایم. هنوز نتوانستهایم بازارهایی را که میتوانند برای ما سودآور باشند، به درستی شناسایی، تعریف و فعال کنیم. در حوزه دیپلماسی اقتصادی، ما نیازمند بازبینی جدی هستیم. به عنوان نمونه، در مورد کشورهایی همچون عراق (که با آنها سطح بالایی از تعاملات فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و امنیتی داریم) هنوز نتوانستهایم یک بازار مشترک و پایدار اقتصادی ایجاد کنیم. چرخه اقتصادی منسجم و قابل اتکایی میان ما و برخی کشورهای همسایه شکل نگرفته، در حالی که ظرفیت آن وجود دارد.
نکته مهم اینجاست که در فرآیندهای بدهبستان استراتژیک، آن چه در نهایت پیوندهای راهبردی را تضمین و تعریف میکند، منافع اقتصادی مشترک است، نه صرفا روابط سیاسی یا امنیتی. این اصل باید در طراحی سیاستهای منطقهای ما به طور جدی لحاظ شود. در مورد کشور روسیه نیز، با وجود فرصتهایی که پس از جنگ اوکراین برای همکاریهای اقتصادی میان دو کشور به وجود آمد، ما نتوانستیم از آن ظرفیتها بهرهبرداری موثر کنیم. همکاریهایی که میتوانست منجر به تعریف فرصتهای ویژه برای اقتصاد ما شود، به دلیل ضعف در اجرا یا نبود برنامهریزی مناسب، به سرانجام مطلوب نرسید. با توجه به شرایط جدید و در فضای پساماشه، لازم است که رویکرد اقتصادی کشور بیش از گذشته به سمت کاهش وابستگی به دلار حرکت کند. ما باید بازارهایی را شناسایی کنیم که امکان تبادل اقتصادی منسجم و با ثبات را برای ما فراهم کنند. به عبارت دیگر، خنثیسازی تحریمها نه فقط با اتکا به مقاومت داخلی، بلکه با بازتعریف دیپلماسی اقتصادی منطقهای و استفاده از فرصتهای همسایگی محقق خواهد شد.
اقتصاد معاصر: گذار آمریکا از تحریمهای ساختاری به تحریمهای شخصمحور را چگونه ارزیابی میکنید؟ آیا این نشانهای از استیصال است یا فشار هدفمند در مرحله نهایی جنگ اقتصادی؟
ودایع: در نگاه کلان، آمریکاییها با تحریم افراد تلاش میکنند نوعی فشار پروپاگاندا و فشار روانی علیه ایران ایجاد کنند. آنها میکوشند با برجستهسازی چهرهها و نهادهای مشخص، افکار عمومی را در داخل و خارج از کشور تحت تاثیر قرار دهند و فضایی روانی برای تضعیف مشروعیت و انسجام داخلی ایران بسازند. از منظر راهبردی، آنها در تلاش هستند فشار سیاسی حاصل از تقابل اقتصادی با ایران را کاهش دهند و آن را در سطحی قابل مدیریت نگه دارند، بدون اینکه مستقیما وارد اعمال تحریمهای کلان و هزینهبر شوند. بهبیان دیگر، آمریکاییها در حال حاضر سعی دارند مانع از آن شوند که ایران بتواند از ظرفیتهای اقتصادیاش برای اثرگذاری بر اقتصاد جهانی استفاده کند. چراکه مشخصا بازار ایران و فرآیندهای اقتصادی آن، برای اقتصاد جهانی در برخی حوزهها حائز اهمیت است.
در لایه عملیاتیتر، هدف اصلی این تحریمهای شخصمحور، مختل کردن چرخههایی است که ایران از طریق آنها موفق شده بود تحریمهای ساختاری غرب را بیاثر کند یا دور بزند. ایالات متحده در پی آن است که چرخدندههای این ماشین مقابله با تحریم را از کار بیندازد چه از طریق فشار بر بازیگران کلیدی این سازوکارهاباشد و چه با تهدید شرکای بالقوه ایران در نقاط مختلف جهان. در مجموع میتوان گفت که این رویکرد، تلاش آمریکا برای کاهش هزینههای اعمال تحریم اقتصادی برای خود، و همزمان، افزایش هزینههای آن برای ایران است. اینگونه تحریمها ممکن است نشانهای از محدودیتهای ابزارهای سنتی تحریمی واشنگتن نیز تلقی شود، اما در عین حال، میتواند فاز جدیدی از جنگ اقتصادی با تمرکز بر اختلال در شبکههای پنهان و خاکستری اقتصادی ایران باشد.
تحریمها فرسوده میشوند
اقتصاد معاصر: در نبود توافقی مانند برجام، آیا ساختار تحریمها در بلندمدت فشار موثری بر اقتصاد ایران حفظ میکند یا به تدریج فرسوده و بیاثر میشود؟
ودایع: در ابتدای گفتوگو به تفاوتهای انواع تحریمها اشاره کردیم و اکنون نیز باید تاکید کنم که نکته مهم در شرایط فعلی، این است که تحریمهای یکجانبه ایالات متحده در حال تبدیلشدن به تحریمهای چندجانبه هستند. این فرآیند، در کنار بُعد حقوقی و اجرایی آن، یک فشار روانی سنگین را نیز بر کشور ما تحمیل میکند فشاری که نه فقط اقتصادی، بلکه رسانهای و تبلیغاتی نیز هست. از منظر سازوکار و عملکرد، بسیاری از تحریمهایی که اکنون ذیل مکانیسم ماشه مطرح میشوند، پیشتر هم از سوی آمریکا اجرا شده بودند. اما آن چه تفاوت ایجاد میکند، حجم بالای عملیات روانی و پروپاگاندای رسانهای است که این بار بهشدت تقویت شده و اثرات ثانویه قابل توجهی دارد.
نکته ناخوشایند، اما مهم این است که در دوران اجرای برجام، با وجود آن که وعدههایی درباره منافع اقتصادی مطرح شد، در عمل نتوانستیم به اهداف مطلوب خود برسیم. این تجربه نشان داد که اتکای صرف به گشایشهای بیرونی نمیتواند راهبرد بلندمدت ما در حوزه اقتصاد باشد. تاکید من این است که باید به اقتصاد، همانند امنیت، بهعنوان یک مسئله درونزا و راهبردی نگاه کنیم. همانطور که امنیت از درون جامعه و قدرت ملی ریشه میگیرد، اقتصاد نیز باید بر پایه توان داخلی، ظرفیتهای بومی و سرمایهگذاری هوشمندانه در زیرساختهای داخلی بنا شود.
رفتار قدرتهای نوظهور اقتصادی در جهان امروز، بهخوبی نشان میدهد که کشورهایی موفق بودهاند که بر اقتضائات درونی تکیه کردهاند. هر اندازه این تکیه بر بنیانهای داخلی قویتر باشد، میزان آسیبپذیری در برابر فشارهای خارجی کمتر خواهد شد چه آن فشار تحریم باشد، چه تهدیدهای دیگر. در عرصههای دیپلماسی اقتصادی در عرصههای توسعه فرایندهای اقتصادی به همون میزان هم موفقتر بودند.
شکاف ساختاری شرق و غرب؛ کلید کاهش فشار تحریمها و فرصتهای نوین اقتصادی ایران
اقتصاد معاصر: با بازگشت ترامپ به صحنه سیاسی و شکاف میان آمریکا و متحدانش، آیا اجماع جهانی علیه ایران تضعیف شده و این موضوع چه تاثیری بر تحریمهای آمریکا دارد؟
ودایع: آن چه امروز در سطح روابط فراآتلانتیکی شاهد آن هستیم، یک شکاف عمیق درون اردوگاه غرب است؛ شکافی که بهویژه در زمینه نظام تعرفهای و سیاستهای تجاری میان آمریکا و کشورهای اروپایی پدید آمده است. برخی تصور میکنند این اختلافات میتواند برای ایران به عنوان یک فرصت تعبیر شود. اما باید توجه داشت که صرفا اختلافات درونخانوادگی بلوک غرب لزوما به معنای گشایش یا فضای تنفس برای ما نیست. فضای تنفسی واقعی برای جمهوری اسلامی ایران در شکاف عمیقتری نهفته است؛ شکاف ساختاری میان بلوک شرق و بلوک غرب، یعنی در همان رقابت و تقابل چندجانبهگرایی در برابر یکجانبهگرایی. در چنین شرایطی، فرصتهای ما بیشتر از دل سازمانهایی مانند سازمان همکاریهای شانگهای یا بریکس قابل پیگیری و تحقق است؛ جایی که کشورهای غیرغربی در پی بازتعریف منافع اقتصادی و سیاسی خود در نظم جهانی هستند.
البته تاکید من این است که جمهوری اسلامی ایران باید همچنان روابط دیپلماتیک خود را با شرکای غربی حفظ کند و به هنجارهای روابط بینالملل احترام بگذارد. اما در عین حال، به همان میزان باید بتواند از ظرفیتهای بلوک شرق برای تامین منافع اقتصادی خود استفاده کند. چالش اصلی در این میان، نوع نگاه حاکمیتی به ساختار چندجانبهگرایی است. متاسفانه در بسیاری از موارد، حضور ایران در این سازمانها بیشتر از منظر پرستیژ سیاسی مورد توجه قرار گرفته، در حالیکه سایر بازیگران برخی از شرکای غربی آمریکا در خاورمیانه سازوکار چندجانبه را نه از منظر اعتبار سیاسی، بلکه برای تحقق منافع اقتصادی و استراتژیک خود در دستور کار قرار دادهاند. بنابراین، موفقیت ایران در کاهش فشار تحریمها، بیش از آن که وابسته به شکافهای تاکتیکی درون غرب باشد، به میزان بهرهبرداری هوشمندانه از فرصتهای اقتصادی در بلوک شرق و نظام چندجانبه جهانی وابسته است.
سقف جنون تحریم آمریکا پر شد
اقتصاد معاصر: آیا آمریکا بدون تغییر سیاست خارجی، هنوز ابزار تازهای برای تشدید فشار اقتصادی بر ایران دارد یا به سقف توان تحریمیاش رسیده است؟
ودایع: میتوان گفت که آمریکاییها در حال حاضر تقریبا از سقف توان تحریمی خود عبور کردهاند. فضای اقتصادی فعلی، فضای ملتهب و پرتنشی است و شرایطی فراتر از آن چه امروز شاهد آن هستیم. طرف مقابل قطعا دست روی دست نخواهد گذاشت. قابل پیشبینی است که ایالات متحده از مسیر صرفا اقتصادی فاصله بگیرد و به تدریج رویکرد خود را به سمت امنیتی کردن پرونده ایران سوق دهد. به عبارتی، تلاش خواهد کرد تا با ابزارهای سختتر و برخوردهایی با ماهیت امنیتی، بر ساختار اقتصادی ایران فشار وارد کند. نمونههایی از این رفتار را میتوان در سیاستهای اخیر آمریکا در دریای کارائیب و در مواجهه با کشورهایی مانند ونزوئلا مشاهده کرد. این سناریو میتواند بهطور جدی در دستور کار آنها برای ایران نیز قرار گیرد.
از سوی دیگر، نکته قابلتوجه این است که اروپاییها و آمریکاییها در حال تقسیم نقش هستند. امروز ما شاهد اجرای تاکتیک چماق و هویج هستیم؛ بهگونهای که نقش چماق در دست اروپاییهاست و نقش هویج را آمریکاییها بازی میکنند. هدف نهایی آنها نیز این است که ابتدا توان بازدارندگی هستهای ایران را تضعیف کرده و در گامهای بعدی، به سمت منافع راهبردی دیگر کشورمان حرکت کنند. در این چارچوب، باید منتظر فازهای پیچیدهتر از تقابل باشیم؛ فازهایی که شاید مستقیما اقتصادی نباشند، اما پیامدهای اقتصادی جدی برای کشور به همراه خواهند داشت.
مکانیسم ماشه و تداوم پیچیدگیهای اقتصادی و سیاسی ایران
اقتصاد معاصر: با توجه به وضعیت اقتصادی ایران و تحریمهای مکانیسم ماشه، آیا باید منتظر دور جدیدی از جنگ یا بحران اقتصادی باشیم؟
ودایع: باید واقعبینانه به موضوع مکانیسم ماشه و فضای پساماشه نگاه کرد. اگرچه هنوز تلاشهای جدی و فعالانهای برای جلوگیری از اجرای کامل ماشه در جریان است اما حتی در صورت اجرایی شدن آن، این مساله به معنای پایان دیپلماسی نخواهد بود. قطعا چانهزنیها و تعاملات میان بازیگران اصلی و طرفین ذیربط ادامه خواهد یافت. در این میان، یک مولفه بسیار مهم و تعیینکننده وجود دارد و آن، اقتصاد است. اقتصاد در فضای پیش رو، نقش ستون فقرات را ایفا میکند و بیتردید تعیینکننده مسیر آینده خواهد بود. تاکید من این است که تمام این تحرکات، چه در حوزه هستهای و چه در قالب مکانیسم ماشه، در نهایت ابزاری هستند برای تامین منافع قدرت. ما در حال حاضر با مولفههای قدرت مواجهایم؛ قدرتی که در الگوی رفتاری بازیگران بینالمللی معنا پیدا میکند. ایالات متحده تلاش میکند با تکیه بر هارد پاور یا همان قدرت سخت، ایران را تحت فشار قرار دهد. نگاهی به روند تعاملات آمریکا با ایران در طول سالهای پس از انقلاب اسلامی نشان میدهد که آنها همواره از ترکیبی از قدرت نرم و سخت استفاده کردهاند تا به اهداف خود نزدیک شوند. قابل پیشبینی است که در ادامه مسیر، ایالات متحده رویکردهای سختگیرانهتری را در دستور کار قرار دهد. هدف اصلی آنها از تشدید این فشارها، رسیدن به نقطهای مطلوب در ساختار مناسبات قدرت و امنیت است. از اینرو میتوان انتظار داشت که فضای اقتصادی و سیاسی در دوره پیش رو، پیچیدهتر و سختتر از گذشته باشد، حتی اگر عنوان آن جنگ نباشد.