مرتضی ماکنالی؛ پژوهشگر اقتصاد

واقعیت ادعای تغییر پارادایم پذیرش سلطه آمریکا بر ایران است

در محتوای نامه‌ای که توسط نامه ۱۸۰ کارشناس و اقتصاددان منتشرشده، صحبت از تغییر پارادایم در سیاست خارجی‌ست، آن هم در شرایطی که تجربه سه دهه اخیر بیانگر تعامل وسیع ایران با نهادهای بین المللی و کشورهای غربی در حوزه های مختلف ازجمله موضوعات حساسی مانند انرژی هسته‌ای است؛ به نظر می‌رسد این نامه نمی‌تواند معنای دیگری جز پذیرش سلطه آمریکا و غرب بر ایران داشته باشد.
واقعیت ادعای تغییر پارادایم پذیرش سلطه آمریکا بر ایران است
کد خبر:۲۷۹۴۲

اقتصاد معاصر-مرتضی ماکنالی، پژوهشگر اقتصاد: اخیرا متنی با عنوان نامه ۱۸۰ کارشناس و اقتصاددان منتشر شده که عمده مطالب مطرح شده هیچ ارتباطی با اقتصاد مسائل اقتصادی ایران ندارد. نکته‌ای که باید به آن توجه کرد این است که اساتید، اقتصادانان و کارشناسان کشور محدود به این تعداد افراد نیست و این تعداد جزء بسیار کوچکی از جامعه دانشگاهی کشور محسوب می‌شوند.

از سوی دیگر پیش‌تر اغلب اقتصاددانانی که این نامه را امضا کرده‌اند، در سال ۱۴۰۱ در نامه‌ای سرگشاده خطر بروز تورم سه رقمی و ابرتورم را مطرح کردند که برخلاف پیش بینی آنها نه تنها تورم سه رقمی نشد، بلکه از کانال ۵۰ درصد به کانال ۳۰ درصد رسید. بار‌ها این پیش بینی اشتباه در رسانه مورد نقد قرار گرفت، اما از نویسندگان نامه پاسخی شنیده نشد.

محتوای این متن نامه اخیر هم هیچ پیشرفتی در نگرش نگارندگان نامه در این سال‌ها را نشان نمی‌دهد. همان نظراتی که دهه هاست مطرح می‌شود و اتفاقا همین نگرش در دولت‌های پنجم، ششم، هفتم، هشتم، یازدهم، دوازدهم و دولت چهاردهم دنبال شده و همچنان دنبال می‌شود، بار دیگر در متن نامه تاکید شده است. گویی نویسندگان نامه از اوج و فرو‌دهای روزگار و تغییر و تحولات ۳۰ سال اخیر در عرصه بین المللی کاملا بی خبر هستند.

رویکرد پیشنهادی در حوزه سیاست خارجی اتفاقا در دولت هفتم و هشتم این رویکرد دنبال شد و نتیجه آن در سال‌های ۱۳۸۲ تا اوایل ۱۳۸۴ توافقاتی بود که در مذاکرات بروکسل، پاریس و تهران انجام شد.

ماحصل این توافقات تعلیق کامل فرایند غنی سازی و حتی تعلیق در مقیاس آزمایشگاهی بود. یکی از مذاکره کنندگان هسته‌ای اعلام کرد بعد از تعلیق کامل فرایند غنی سازی که با هدف اعتمادسازی برای غربی‌ها انجام شد، در مذاکرات جدید با غرب خواسته آنها تخریب تاسیسات هسته‌ای ایران بود.این فرایند با تغییر دولت، تغییر کرد و فعالیت‌های هسته ایران در مقیاس آزمایشگاهی و صنعتی از سر گرفته شد.

تحولات سال‌های ۱۳۸۴ تا قبل سال ۱۳۸۸ به نفع ایران در حال طی شدن بود و جمهوری اسلامی ایران زیر نظر آژانس بین المللی ایران اتمی در حال فعالیت بود و برای اولین بار به صورت رسمی و طی یک گزارشی آژانس اعلام کرد همه ۶ سوال و ابهام ما نسبت به برنامه هسته ایران رفع شده است. اما با آشوب‌های خیابانی و سیاسی انتخابات ۸۸ روند معکوس شد. از سال ۱۳۸۹ تحریم‌ها آرام آرام شروع شد تا اینکه در سال ۱۳۹۰ به اوج رسید. اساسا پس از تحریم‌های سال ۱۳۹۰ و فضای شکل گرفته در افکار عمومی برای خروج از تحریم، حسن روحانی با همین نگاهی که شاکله این نامه را تشکیل می‌دهد با ۵۰.۰۷ درصد آرا به ریاست جمهوری رسید و در طول دو دولت ۴ ساله خود دقیقا همین رویکرد را دنبال کرد.

اما نتیجه این رویکرد چه بود؟ نتیجه آن در ابتدا توافق ژنو بود که براساس آن ایران ۲۷ شرط طرف مقابل را می‌پذیرد و در مقابل ایران می‌تواند ماهانه ۷۰۰ میلیون دلار از دارایی‌های بلوکه خود را وصول کند و در آن مدت تحریم جدیدی علیه ایران وضع نشود.در نهایت ایران با سه کشور اروپایی، آمریکا و چین و روسیه توافق برجام را امضا می‌کند و می‌پذیرد تعداد سانتریفیوژ‌های خود را تا ۵ هزار تا کاهش دهد و سطح غنی سازی را به حدود ۴-۵ درصد برساند. اما عمده تعهدات طرف مقابل به ایران اجرایی نمی‌شود و با این حال دولت ایران همچنان در توافق برجام باقی می‌ماند.

این وفاداری دولت ایران به توافق برجام حتی با خروج آمریکا از برجام هم خدشه دار نمی‌شود و دولت تا یک سال پس از خروج آمریکا از ظرفیت‌هایی که بند ۳۶ برجام بابت نقض عهد طرف مقابل قرار داده استفاده نمی‌کند. بعد از یک سال که دولت وقت آن را به صبر استراتژیک تعبیر می‌کند تعداد بسیار اندکی از تعهدات ایران در برجام به دلیل نقض طرف مقابل اجرا نمی‌شود. البته این عدم اجرا اجازه‌ای است که برجام به ایران داده است و ایران باز هم برجام را نقض نمی‌کند.با این وجود آمریکا فرمانده نظامی ایران سردار سلیمانی را که اقدامات او باعث تضعیف شدید و نزدیک به مرگ گروه تروریستی داعش شده بود و اساسا اقدامات او باعث برقراری ثبات در منطقه غرب آسیا شده بود، بدون دلیل با دستور مستقیم رئیس جمهور آمریکا ترور می‌شود و به صورت رسمی و با افتخار خودش آن را اعلام می‌کند.

با وجود این خیانت‌های آشکار کشور‌های غربی و در راس آن آمریکا، در اواخر سال ۱۳۹۹ در یک مرحله و در سال ۱۴۰۰ در مرحله دوم مذاکرات بین ایران و کشور‌های اروپایی انجام می‌شود و آمریکا به دلیل خروج از برجام به صورت غیرمستقیم در این مذاکرات شرکت می‌کند. متن توافق در شهریور ماه ۱۴۰۱ نهایی می‌شود و قرار می‌شود نمایندگان متن در زمانی مشخص امضا شود. اما با حوادثی که در اواخر شهریور ماه در ایران رخ می‌دهد، به یکباره متن توافق کنار گذاشته شده و مجددا فضا علیه ایران و موجودیت نظام جمهوری اسلامی ایران می‌شود.

در دولت چهاردهم هم باوجود تجربیات چندباره از مذاکرات، با دونالد ترامپ رئیس جمهور دولت آمریکا که در دوره قبلی ریاست جمهوری اش از برجام خارج شد و یک سال و نیم بعد از آن دستور ترور فرمانده نظامی ایران را صادر کرده بود، درخواست مذاکره با ایران را مطرح می‌کند و دولت چهاردهم از این درخواست استقبال می‌کند. این مذاکرات چند دور انجام می‌شود، اما هیچ توافقی امکان پذیر نمی‌شود چرا که تعلق کامل غنی سازی و در اختیار نداشتن موشک‌های دوربرد جزو خواسته‌های دولت آمریکا قرار می‌گیرد؛ با این وجود مذاکرات در حال انجام است و قرار می‌شود در روز یکشنبه ۲۵ خرداد مجددا در عمان مذاکرات ادامه یابد که روز ۲۳ خرداد با حمایت و هماهنگی دولت آمریکا، رژیم اسرائیل به ایران حمله می‌کند و ضمن ترور فرماندهان ارشد نظامی کشور ده‌ها غیرنظامی را به شهادت می‌رساند.

علاوه بر پشتیبانی های جدی آمریکا از رژیم اسرائیل در جنگ 12 روزه با ایران، این کشور برای کمک به رژیم اسرائیل به صورت مستقیم وارد جنگ شده و عملیات نظامی علیه تاسیسات هسته‌ای ایران انجام می‌دهد و بعد از پاسخ ایران، رئیس جمهور آمریکا اعلام آتش بس می‌کند.

حال سوال از نویسندگان این نامه که اساسا هیچگونه تخصصی در حوزه سیاست خارجی، روابط بین الملل و مسائل ژئوپلیتیک ندارند این است که ایران چه کاری باید انجام می‌داده که تاکنون انجام نداده است؟ درخواست تغییر پارادایم به چه معناست؟ آیا باید تاسیسات هسته‌ای را تخریب کند؟ باید موشک‌های دوربرد را کنار بگذارد؟ باید خلع سلاح شود؟ بر همگان واضح و مبرهن است که در شرایط فعلی اتفاقا نتیجه بسیار خسارت بار اجرای سیاست‌های همفکران امضا کنندگان این نامه است. نتیجه سیاست‌های خارجی پیشنهادی که سال‌ها هم اجرایی شد قفط یک چیز است: تضعیف جمهوری اسلامی ایران و در نهایت فروپاشی کشور.

تغییر پارادایم مدنظر نگارندگان نامه در صورت محقق خواهد شد که شرایط رابطه ایران با غرب همانند رابطه محمدرضا پهلوی با آنها باشد. دورانی که ۴۰ هزار نظامی آمریکایی در ایران مستقر بودند و هر اقدامی از سوی حکومت ایران در صورتی قابل اجرا بود که منافع غربی‌ها را تامین کرده و یا خدشه‌ای به آن منافع آنها وارد نکند. آمریکا بر منابع انرژی ایران مسلط شده و این سرزمین را به پایگاه نظامی خود تبدیل کند.انقلاب اسلامی ایران در بهمن ماه ۱۳۵۷ خط بطلانی بر تسلط مطلق آمریکا بر ایران بود و به نظر می‌رسد از نگاه نگارندگان نامه این خط بطلان اشتباه است و باید به همان رابطه قبل از انقلاب اسلامی بازگردیم.

جهت اطلاع نگارندگان نامه، خوب است یادآور شویم که آمریکا صرفا با کشور‌هایی در تخاصم است که بر امنیت آن مسلط نیست و آن کشور برای حفظ استقلال خود تلاش می‌کند. اگر نقشه پایگاه‌های نظامی آمریکا در سراسر جهان را بررسی کنید، می‌بینید که آمریکا در اغلب کشور‌های جهان پایگاه دارد. بیشترین پایگاه‌های نظامی آمریکا در کشور‌های آلمان و ژاپن با بیش از ۲۰۰ پایگاه است. در کشورهای منطقه هم وضع به همین منوال است. آمریکا در عربستان فقط 10 پایگاه نظامی دارد. کشورهای کویت، عراق، امارت، قطر، عمان و بحرین هم میزبان مستشاران نظامی و پایگاه های نظامی آمریکا است.

درواقع به جای اینکه سوال کنیم آمریکا در کدام کشور‌ها پایگاه نظامی دارد، باید بپرسیم آمریکا در کدام کشور‌ها پایگاه نظامی ندارد، زیرا تعداد کشور‌هایی که در این فهرست قرار می‌گیرند بسیار کمتر است.در بین کشور‌های مطرح جهان تنها ایران، روسیه، چین، برزیل، بولیوی، ونزوئلا، کوبا، کره شمالی هستند که آمریکا در آنجا پایگاه نظامی ندارد و اتفاقا مساله و تخاصم آمریکا با این کشورهاست؛ بنابراین باید گفت که تغییر پارادایم یعنی پذیرش سلطه آمریکا بر ایران.