
آمریکا و ترامپ بازنده بزرگ تداوم جنگ

اقتصاد معاصر-محمد طاهر رحیمی، پژوهشگر اقتصادی: درگیری اخیر میان جمهوری اسلامی ایران و رژیم صهیونیستی که ۱۲ روز ادامه یافت، در نگاه اول ممکن است به عنوان یک تنش منطقهای محدود تلقی شود اما واقعیت عمقهای پیچیدهتری را در خود نهفته دارد. این درگیری در حقیقت نمایشی از معادلات ژئوپولیتیک گستردهتر و رویارویی غیرمستقیم قدرتهای بزرگ در منطقه محسوب میشود.
آنچه در این ۱۲ روز رخ داد، فراتر از یک جنگ محلی میان ایران و رژیم جعلی صهیونی در منطقه بود؛ درگیری که در آن ایران نه فقط با رژیم اشغالگر قدس، بلکه در واقع با سیستم پیچیدهای از طراحی، هدایت، تجهیز و پشتیبانی آمریکایی روبهرو شد. نقش واشنگتن در این معادله از حمایت پشت پرده آغاز شد، به سوخت رسانی جنگندههای اسرائیلی برای ورود به خاک ایران کشیده شد و تا ورود مستقیم و علنی در مراحل پایانی جنگ ادامه یافت که این امر ماهیت واقعی درگیری را آشکار ساخت. از این منظر، تحلیل صحیح از پیامدها و نتایج این جنگ مستلزم نگاهی است که فراتر از عملکرد رژیم صهیونیستی، بر موقعیت و دستاوردها یا شکستهای ایالات متحده آمریکا تمرکز کند.
سوالات اساسی که پاسخ آنها کلید شناخت برنده و بازنده واقعی این جنگ است، این است که:
۱. چرا آمریکا -به عنوان حامی اصلی و کنترلکننده نهایی اسرائیل- سرانجام ناچار به درخواست آتشبس از طریق واسطهگری قطر شد؟
۲. چه عواملی باعث شد که قدرتمندترین ارتش جهان و حامی آن دست از ادامه جنگ بردارند و کدام برگهای برنده در دست ایران، مانع بزرگی بر سر راه اهداف راهبردی واشنگتن ایجاد کرده بود؟
۳. تداوم جنگ چگونه آمریکا را در معرض ریسکی بزرگ قرار میداد؟
پاسخ به این سوالات را باید از سه دریچه مرتبط با یکدیگر پاسخ داد.
دریچه اول- برهم خوردن نظام محاسبات آمریکایی-اسرائیلی
آمریکایی ها و اسرائیلیها محاسبه کرده بودند که در مدت بسیار کوتاهی میتوانند جمهوری اسلامی ایران را از پای درآورند. بر این اساس آنها برنامهریزی کرده بودند که در همان ساعات ابتدایی جنگ و در گام اول با ترور و شهادت فرماندهان نظامی کشور عملا هم در لایه ستادی (فرمانده ستاد کل نیروهای مسلح، فرمانده کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی) و هم در لایه صف (فرمانده قرارگاه خاتمالانبیا و فرمانده نیروی هوافضای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی) نظام تصمیمگیر عملیاتی کشور را مختل کنند و بلافاصله در گام بعدی با از کار انداختن توان پدافندی و نیروهای هوایی کشور امکان هرگونه مقابله با ورود جنگندههای صهیونیستی و آمریکایی را مسدود نمایند و در نهایت با ورود جنگندهها و از بین بردن تاسیسات موشکی کشور به صورت کامل، ایران را تسلیم نمایند و در نهایت و به عنوان گام نهایی با از میان برداشتن نظام تصمیمگیری سیاسی در کشور، عملا ایران را به لیبی سوم پس از سوریه تبدیل نمایند که به تونل وحشت تجزیه وارد شود. اما درایت و سرعت عمل هوشمندانه رهبر حکیم انقلاب در استقرار و سازماندهی دوباره و سریع نظام تصمیمگیری در سیستم عملیاتی کشور، باعث شد چند ساعت پس از حملات اسرائیل اولین گروه از موشکهای سهمگین سپاه پاسداران به قلب سرزمینهای اشغالی برسد و با تداوم این روند و نقطهزنیهای بسیار هدفمند و استراتژیک سپاه، به کلی نظام محاسبات آمریکاییها و صهیونیستها دچار اختلال شود و آمریکا چارهای جز تمام کردن جنگ و درخواست آتشبس پیش روی خود نبیند.
دریچه دوم- ضربات هدفمند نیروهای مسلح به قلب اقتصاد اسرائیل
یکی از مهمترین ابعاد هوشمندی نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران در مواجهه و حمله به رژیم صهیونیستی که باعث تعمیق ضربات کاری موشکی به رژیم اشغالگر قدس شده بود، این است که یک زیست بوم تقریبا کامل از مواضع اقتصادی رژیم صهیونیستی را که قلب تامین حیات اسرائیلیها محسوب میشود در بانک اهداف ضربات لهکننده نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران قرار گرفت. از اینرو آمریکا به تعبیر رهبر حکیم انقلاب که فرمودند «رژیم آمریکا وارد جنگ مستقیم شد، چون احساس کرد که اگر وارد نشود، رژیم صهیونیستی به کلی نابود خواهد شد»، هراسان از نابودی اسرائیل مخصوصا از حیث اقتصادی زیر ضربات لهکننده جمهوری اسلامی ایران چارهای جز درخواست آتشبس نداشت. به صورت اجمالی این زیست بوم اقتصادی را میتوان در ۵ محور زیر و ذیل هر محور در مصادیق مشخصی معرفی کرد:
حوزه زیرساخت: رژیم کودککش صهیونیستی برای اولین بار در طول تاریخ نحس خود دید که بزرگترین و مهمترین بندر خود -حیفا- که ۷۵ درصد امنیت غذایی اشغالگران بدان وابسته و نماد تجارت رژیم است، در بانک اهداف جمهوری اسلامی قرار گرفت؛ از بندر حیفا تا خط ریل مهم بئرالسبع تا فرودگاه بن گورین یعنی سه گلوگاه اصلی تنفس دریایی، زمینی و هوایی اسرائیل عملا زیر ضربات دقیق و هدفمند ایران تعطیل و مورد آسیب جدی واقع شد. علاوه بر این، صنایع مهم شیمیایی در نقب و صنایع هوافضای راهبردی IAI و IMISYSTEMS هم مورد نقطه زنی دقیق موشکهای سپاه پاسداران قرار گرفت.
حوزه انرژی: برای اولین بار و خارج از مخیله و تصورات اسرائیل، ایران یکی از پرریسکترین و راهبردیترین عملیاتهای موشکی را علیه حوزه انرژی، یعنی نیروگاه بزرگ حیفا، نیروگاه راهبردی اشدود و هادرا انجام داد و مهمتر از همه پالایشگاه حیفا یعنی بزرگترین و تنها پالایشگاه در مدارِ رژیم صهیونی را زیر ضرب برد و تاسیسات مهمترین شرکت نفتی رژیم صهیونی در حیفا یعنی BAZAN را عملا نابود کرد که ضربه سهمگین به آرامش و حیات شوم اشغال گران محسوب میشد. بگذریم که بزرگترین میدان گازی اسرائیل یعنی لویاتان عملا از هراس حمله ایران تمامی فعالیت خود را متوقف کرد.
حوزه مالی-سرمایه گذاری: ضربه موشکی ایران به رامات گان که مجتمعی متشکل از دانشگاه و بورس رژیم صهیونی تا مرکز تجارت الماس و نماد دره فناوری رژیم محسوب میشد، عملا دیوار امنیتی و توهم باغ سبز اشغال گران را به شدت فرو ریخت. فروریختن مجتمع بسیار راهبردی فناوری نظامی GAV_YAM و مایکروسافت و مجموعه مهم کریات گت ضرباتی بود که در صورت تداوم جنگ و استمرار این ضربات میتوانست مهمترین پیشران ثبات اقتصادی رژیم صهیونی را به شدت دچار اختلال کند.
حوزه مغزافزاری: نماد این حوزه وایزمن است که البته باید گفت «بود»! که نقش استراتژیکی در توسعه توان ارتش باند تبهکار اسرائیلیها داشت و با ضربات موشکی جمهوری اسلامی با خاک یکسان شد و مطابق مدعای خود صهیونیستها عملا بسیاری از داراییهای راهبردی غیرقابل پشتیبان گیری آن از بین رفت.
حوزه شهری و کسب و کارهای خرد: رژیم صهیونیستی باور نمیکرد که بعد از ۷ دهه، با فروریختن مجتمع ها و برج محل سکونت اشغالگرانی در باتیام و ... مواجه شود که آنها را با نشان دادن در باغ سبز به سرزمینهای اشغالی آورده بود، اما با نقطه زنی جمهوری اسلامی ایران این کابوس آنها هم محقق شد. از طرف دیگر تعطیلی کسب و کارهای خرد و کمبود شدید مواد غذایی و مایحتاج معمولی در فروشگاه های بزرگ حتی صدای اشغال گران ساکن حیفا را هم درآورده بود.
دریچه سوم- هراس آمریکا از توسعه دامنه جنگ به نفت
افزایش قیمت نفت برای ایالات متحده آمریکا فراتر از یک چالش انرژی ساده، تهدیدی چندبُعدی برای بنیانهای اقتصادی و سیاسی این کشور محسوب میشود. نگرانی واشنگتن از جهش قیمت طلای سیاه ریشه در سه عامل کلیدی دارد که هرکدام به نوبه خود قابلیت لرزاندن پایههای اقتصاد آمریکا را داراست.
آسیبپذیری نظام بانکی در برابر شوکهای نفتی: بحران مارس ۲۰۲۳ در نظام بانکی آمریکا نمونهای بارز از این آسیبپذیری ارائه داد. جهش قیمت کامودیتیها، از جمله نفت و انرژی در پیامد جنگ اوکراین، مستقیما به ساختار نظام بانکی آمریکا سرایت کرد و منجر به ورشکستگی فاجعهبار بانکهایی چون Silicon Valley Bank و Signature Bank در مارس ۲۰۲۳ شد که ضرر چند صد میلیارد دلاری برای سیستم مالی آمریکا به همراه داشت.
ریشه این مشکل در ساختار ویژه ترازنامههای بانکهای آمریکایی نهفته است. سهم نامتعارف بالای اوراق مالی در بخش داراییهای این بانکها، آنها را در برابر تورم ناشی از افزایش قیمت نفت بسیار آسیبپذیر ساخته است.
هنگامی که قیمت نفت جهش میکند و تورم را دامن میزند، این اوراق مالی ارزش خود را از دست میدهند و همزمان سپردههای کوتاهمدت به دلیل نگرانی سپردهگذاران از بانکها خارج میشود. این فرآیند دومرحلهای، فشار مضاعفی بر نقدینگی و پایداری نظام بانکی وارد میآورد.
آسیبپذیری ساختار نظام هزینهای در اقتصادی آمریکا: تجربه سال ۲۰۲۲ نشان داد که چگونه جهش قیمت کامودیتیها میتواند معادلات کلی اقتصاد آمریکا را به هم بریزد. تورم در این کشور در پیامد جنگ اوکراین تقریبا ۵ برابر شد و فشار هزینهای سنگینی بر دو بخش اساسی وارد آورد.
نخست، تولیدکنندگان و واردکنندگان آمریکایی دچار افزایش چشمگیر هزینههای عملیاتی شدند که قدرت رقابت آنها را در بازارهای داخلی و خارجی کاهش داد. دوم، مخارج دولت فدرال که در مسیر کاهشی قرار داشت، دوباره روند صعودی پیدا کرد تا با فشارهای تورمی و نیازهای مردم مقابله کند. این امر فضای مالی دولت را محدود کرد و توان آن برای سرمایهگذاریهای راهبردی آینده را کاهش داد.
ضرورت خنثیسازی ریسکهای جنگ تعرفهای ترامپ: جنگ تعرفهای که دونالد ترامپ طرفدار آن است، خود مجموعهای از ریسکهای اقتصادی برای آمریکا محسوب میشود. حتی در شرایط عادی، اعمال تعرفههای گسترده منجر به افزایش فشار هزینهای بر تولید، ریسک بروز رکود اقتصادی، تشدید فشارهای تورمی، کاهش سرمایهگذاری در بخشهای مولد اقتصاد، افزایش هزینه واردات و کاهش توان صادراتی به دلیل اعمال تعرفههای متقابل از سوی سایر کشورها خواهد شد.
ترامپ به خوبی آگاه است که این ریسکهای بزرگ در کمین اقتصاد آمریکا قرار دارند و تنها راه کاهش اثرات مخرب آنها، پایین نگهداشتن قیمت نفت است. با قیمت پایین نفت، بخشی از فشارهای هزینهای ناشی از جنگ تعرفهای خنثی میشود و اجازه میدهد تا سیاستهای حمایتگرایانه بدون آسیب جدی به اقتصاد داخلی پیگیری شوند. از این تحلیل مشخص میشود که قیمت نفت برای آمریکا فقط یک متغیر اقتصادی نیست، بلکه ابزاری راهبردی برای حفظ ثبات اقتصادی و پیشبرد اهداف سیاسی محسوب میشود که کنترل آن برای واشنگتن حیاتی تلقی میگردد.
دقیقا به همین دلایل آمریکا به خوبی آگاه است که تداوم جنگ از آنجا که به راحتی و به دلیل تسلط ایران به مهمترین گلوگاه تجارت نفت و انرژی دنیا یعنی تنگه هرمز و خلیج فارس، میتواند به امنیت انتقال نفت سرایت پیدا کند، هراسان با درخواست آتشبس جنگ را متوقف کرد تا قیمت نفت دچار نوسان نشود و اقتصاد آسیبپذیر آمریکا را حفظ کند. در نمودار زیر سهم بسیار بالا و تعیینکننده تنگه هرمز از انتقال نفت و سایر کامودیتی ها را میتوان مشاهده کرد.
بنابراین میتوان گفت که در صورت استمرار جنگ حتما اولین بازنده و بزرگترین بازنده آمریکا و موضع سیاسی ترامپ است. شاید دقیقا از همین جهت حدود ۶۰ درصد آمریکاییها با ورود ترامپ به جنگ شدیدا مخالف بودند.