سابقه 2 هزار ساله دشت مغان
به گزارش خبرنگار اقتصاد معاصر؛ در قسمت دوم پرونده «دشت مغان» ابتدا به بررسی پیشینه کهن اهالی این دشت پرداخته خواهد شد. آثار برجای مانده نشان میدهند پیشینه زیست در سرزمین مغان، دستکم به سده اول پیش از میلاد مسیح بر میگردد. در این زمینه، سیفالله کامبخشفرد، باستانشناس ایرانی در کتاب «آثار و بقایای دهکدههای پارتی در مغان آذربایجان»، به بررسی آثار باستانی و بقایای دهکدههای دوره اشکانی در منطقه مغان آذربایجان میپردازد. این کتاب شامل نتایج حفاریها و تحقیقات باستانشناسی بوده که در این منطقه انجام شده است.
وی همچنین تصریح میکند: «عملیات حفارى و بررسى در مسیر رودخانه بالهارود و سایر تپههاى باستانى نشان داد که تقریبا عموم آثار باقیمانده در این ناحیه، از دوران اشکانیان قدیمیتر نبوده و تنها در این دوره، این مناطق مورد استقرار و اسکان قرار گرفته و تا دوران اسلامى و بعد از آن ادامه یافته است.»
آثار باستانی
سابقه احداث برخی از آثار باستانی در این منطقه، به زمان اشکانیان باز میگردد. مهمترین آثار کهن این منطقه قلعه اولتان، تپه خرمن(امستان علیا)، تپه نادری(اصلاندوز)، زیستگاه خروسلو، پل تاریخی خمارلو، زیستگاه آقابابا، زیستگاه حسن دره سی، گورستان اصلاندوز، گورستان کولار کورعباسلو محسوب میشوند.
تصویری از بقایای «ارگ اولتان» بر کرانه ارس و در ۱۵ کیلومتری جنوبغربی پارسآباد مغان. این ارگ که در دوران ساسانی زیستگاه مردمان این سرزمین بوده، دستکم مساحتی به اندازه ۳۲ هکتار داشته و به یک دژ نظامی شبیه است. هنوز قسمت اعظم ساختمانهای این ارگ زیر خاک مدفون هستند.
مغان در سفرنامه آدام اولئاریوس
گفتنی است که هکاتیوس میلتی، مورخ یونان باستان از قومی به نام «میک» در اراضی رود ارس یاد میکند. همچنین هرودوت از آنها به عنوان «موخوی» نام برده است. این در حالی بوده که آدام اولئاریوس، یک مستشار سیاسی آلمانیتبار، حوالی نیمه سده ۱۶۰۰ میلادی، خاطرات خود را منتشر کرده و در بخشی از سفرنامه خود در سال ۱۶۳۵ میلادی به مغان اشاره میکند و مینویسد: «آخر ماه مارس به دهکده جوات در کنار رودخانه کر که مهمترین رود کشور آذربایجان تلقی میشود، رسیدیم. خانههای این دهکده با نی ساخته شده بود و روی آن را با گل پوشانده بودند. ربعمایل بالاتر از آن، رود «آراکس» که امروز به آن «ارس» میگویند، جریان دارد. سرچشمه ارس از جنوب باختری و رودخانه کر از باختر و شمال باختری است. پهنای هر رودخانه، یکصدوچهل قدم و آب جاری در آن قهوهای رنگ، آرام و عمیق است و بین دو کناره نسبتا بلند جریان دارد. در کنار این رودخانه و نیز در تمام دشت مغان نیشکر به وفور و گاهی برخی از آن به قطر یک بازو میروید. رودخانه کر مرز بین شروان و دشت مغان را به وجود آورده است. در کنار دهکده جوات، پل بزرگی وجود دارد که ما روز دوم آوریل از روی آن گذشتیم و در آن طرف رودخانه یعنی منطقه مغان از سوی یک مهماندار یا بلد جدید که خان اردبیل اعزام داشته بود، مورد استقبال قرار گرفتیم. به هر حال سفر را ادامه دادیم و مسیر، تقریبا یک مایل از ارس به طرف بالا بود. توقف شبانه ما در مرغزاری در فاصله نیممایلی از ساحل و در کلبههای چوپانی مدور شکل بود که مهماندار بهخاطر ما از قبل دستور فراهم کردنشان را داده بود. روز سوم آوریل مرغزار مذکور را پشت سر گذاشتیم و شب را در همان کلبهها که مهماندار، آن را از جای خود کنده و جلوتر فرستاده بود، بهسر بردیم. در آن روز چند گله بزرگ از وحوش را که ترکها آنها را «جیران» و ایرانیها «آهو» مینامند، دیدیم. اینها تقریبا شبیه گوزن هستند ولی پشمشان سرخرنگ و شاخشان مانند شاخ بز به طرف عقب خم شده و بسیارتند میدویدند. این نوع حیوان وحشی گویا فقط در مغان، شماخی، قرهباغ و مراغه وجود دارد. در کنار نهری که «بالارود» نام داشت ما برای لحظهای استراحت و نوشیدن در آنجا توقف کردیم. تعداد زیادی لاکپشت دیدیم. آنها در کنار ساحل بلند و روی زمین و تپهها سوراخهایی در ماسه و شن کنده و در آن تحمگذاری کرده بودند. پنجم آوریل به انتهای دشت مغان یعنی به کوهها و سرزمین «باجروان» رسیدیم. از میان نهری گذشتیم و شب را در دهکدهای به نام «شیخ مراد» گذراندیم. خانهها در اطراف و میان کوه ساخته شده بودند. خانههای واقع در جلوی دهکده را با قطعات سنگ و خانههای عقبی را در داخل کوه ساخته و روی آن را با نی پوشانده بودند. روز ششم همین ماه، مسافرت را در بالای کوه و بین آن ادامه دادیم. میان راه در جاهای مختلف درخت انجیر دیدیم که به طور وحشی روئیده بود. همان روز به دهی خالی از سکنه رسیدیم، هنوز وسایل خود را برای استقرار آماده نکرده بودیم که به ما خبر دادند در پائیز گذشته (۱۰۴۵ ه.ق) بیماری وبا تمام اهالی این دهکده را به هلاکت رسانده است. بنابراین توقف را جایز ندانسته و فورا از ده خارج شدیم و در بیابان برای خود خمیه زده و سایرین زیر آسمان و بدون سرپناه مشغول استراحت شدند. ولی هنگام شب کلبههای گرد پیشین که مهماندار آن را بر پشت گاوهای نر حمل میکرد، رسید و در آنها اقامت کردیم. این کلبهها با چند چوب دراز و پیچوخمدار که در راس توسط صفحهای به یکدیگر متصل میشدند، ساخته شده بود و در موقع لزوم جدا و مجددا به هم وصل میشدند و مورد استفاده قرار میگرفتند. وقتی که هوا را مه غلیظ و بدبویی فرا گرفت و سرد شد، دیدیم که چند نفر از همراهان به یکی از همان خانههای روباز ده رفتند و در میان منزل هیزم آتش کردهاند. ما نیز به آنها پیوستیم و شرابی را که در شب پیش تهیه کرده بودیم به میان آوردیم و مشغول نوشیدن شدیم. آن شب را با ترس از بیماری وبا و گفتوگوهای شیرین و سرگرمیهای مختلف به صبح رساندیم. درباره دشت مغان آنچه باید گفته شود این است که درازای آن بیش از شصت و پهنایش را بیست مایل تخمین میزنند و ترکها این دشت را «مین دون لوک» به معنای هزار سوراخ دود و ایرانیها «موغان» یا «موکان» مینامند. اهالی دشت مغان از طریق گلهداری زندگی میگذرانند. تابستان راهی دامنه کوههای سبلان که چراگاه و آبوهوای خنک دارد میشوند و در زمستان بساط زندگی را بر پهنه دشت باز میکنند.»
سنتها و صنایع دستی
طبیعت سرسبز منطقه مغان و سبلان و همچنین سبک زندگی طبیعی مردم این منطقه، موجب شده هنر و نازکطبعی، با تمام ابعاد زندگی مردم این دیار عجین و آمیخته باشد. این هنرمندی در تمامی شئون زندگی، از جمله آداب و سنن و زیستبوم و کاشانه این مردم نمایان است. برخی از گونههای صنایع دستی متنوع جامعه شاهسون عبارت از قالی و قالیچه، گلیم، زیلو، جاجیم، خورجین، پلاس، چوقا یا برک، کلاه، دستکش، جوراب، گیوه، پاپوش، حصیر، مفرش، نمکدان، ورنی، چوال (شالچوال، ائونچوالی، قرخیلیقچوالی، باغاچاناغی و الچوالی)، باستریخ، پرده، آسمالیغ، اورکن، و... هستند.
زنان این سرزمین تا حدودی شکل سنتی پوشاک خود را حفظ کردهاند. پوشش غالب آنها از ۹ تکه تشکیل میشود. کوینک، تنبان یا دامن شلیتهای، یایلیق، آیلن یایلیقی، آراخچن، یل، جوراب، جلقا، باشماق و یاشماق، اجزای پوشش زنان و دختران شاهسون محسوب میشود.
مسکن سنتی اهالی دشت مغان، به صورت «آلاچیق» یا «کومه» است. پوشش خارجی هر دو از نمد تشکیل شده که به شکل نیمکره گنبدی و متکی به ستونهای منحنی چوبی نصب میشود. همچنین به مجموع چند آلاچیق و کومه «اوبه» گفته میشود.
تمام شئون زندگی مغانیها، آمیخته است از نگارگری و خلق معجزهگونه و حیرتآور طرح و نقش و رنگ، به خصوص بانوان مغانی که به معنی واقعی کلمه هنرمند هستند.
کتب تاریخی
درباره تاریخ دو قرن اخیر طوایف شاهسون دشت مغان، گزارشهای متنوعی در دست است. در این میان، با توجه به سنت گزارشنویسی روشمند سیاسیون روس و انگلیس، بیشترین اطلاعات را از میان این گزارشها میتوان استخراج کرد و گزارشهای داخلی چندان دقیق نیست. گو اینکه متنهای اینچنینی از اغراض سیاسی نویسنده و دولت متبوعش، خالی نیست. گزارش افرادی مانند تیگرانوف، آرماتوف، روستوپچین، مینورسکی، ای.آ.اگرانوویچ، کیت ابوت، گوستاو راده، مارکف، پر د لا ماز، استرویس، دو بروین، سیرن، تاگیوا، ایرانسکی، سافاری، فیداروف، فون تیلمان، سیدلیتز، مونتیث، تامرلن، تیگرانوف، هربرت و نیکلسون، از آن جمله هستند. درعینحال، به نظر میرسد دقیقترین، منصفانهترین و مستندترین گزارش درباره دشت مغان را میرنبی عزیززاده در کتاب «تاریخ دشت مغان» رقم زده باشد. این کتاب که برنده چندین جایزه شده، اکنون به چاپ ششم رسیده و در سطح ملی و استانی بارها مورد تقدیر قرار گرفته است.
در میان گزارشهای متنوع این افراد، نکات مهمی وجود دارد که به انسجام اطلاعات ما درباره گذشته متاخر این جامعه کمک میکند. برای درک درست از تاریخچه و سیر تطور دشت مغان باید کمی به عقبتر برگردیم. مغان طی دوران سلطنت صفویه تا افشاریه، قاجاریه، پهلوی و جمهوری اسلامی، همواره محل مناقشههای سیاسی بوده است. جمهوری آذربایجان، روسیه، شوروی، عثمانی و ایران، در ادوار گوناگون بر این منطقه چشم طمع داشتهاند. نگاهی به ادوار گوناگون تاریخ این دشت، نکات جالبی به دست میدهد.
به نظر میرسد این کتاب، بهترین منبع برای غوررسی تاریخی درباره دشت مغان باشد.
برای دریافت درست از گذشته این سرزمین، باید تاریخچه بومیان این سرزمین -شاهسونهای مغان- را از گذشته دور تا صفویان و افشاریان، قاجار، پهلوی و جمهوری اسلامی مورد دقت و غوررسی قرار دهیم. بخشهای بعدی، به این موضوع اختصاص خواهد داشت.